معنی حیله گر و موذی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
حیله باز، مکار
فرهنگ عمید
مکار، بامکر و فریب، نیرنگباز،
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی آزاد
مَوذِی، (اسم فاعل اَذی، یُوذِی، اِیذاء) اذیت کننده، آزار رساننده، ایضاً در فارسی حیله گر،
فرهنگ واژههای فارسی سره
فریبکار، فریبا
کلمات بیگانه به فارسی
فریبکار
فارسی به عربی
احتیالی، کتوم، ماکر، محتال، اِحتیالی
واژه پیشنهادی
نقش باز
لغت نامه دهخدا
موذی. (از ع، ص) مؤذی. زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده. (آنندراج). اذیت کننده.رنج رسان. آزارنده. رنجاننده. موذیه. اذیت کیش. آن که آزردن مردم پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف): آب و آتش و دد و سباع و دیگر مؤذیان را در آن اثری ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). موش... چون موذی باشد آن را از خانه بیرون می فرستند. (کلیله و دمنه).
سخن آخر به دهن می گذرد موذی را
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن.
سعدی.
اقتلوا الموذی قبل أن یوذی. (یادداشت مؤلف). || حیله گر و بدجنس. (از فرهنگ لغات عامیانه). || زیانکار. (یادداشت مؤلف). || مهلک. زهردار. (ناظم الاطباء).
معادل ابجد
1035